loading...
داستانهای سولماز مختاری
سولماز مختاری بازدید : 9 یکشنبه 01 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

تا صحبت آرمان تمام شد پدرش بعد از شنیدن این حرف فریادی سر آرمان زد که تا به آن روزنزده بود

و با لحنی تند گفت:«تو از بین این همه دختر خوب باید می رفتی سراغ دختر کربلایی حسین ؟

مگه آدم قحط بود؟» او حال را ترک کرد و با عصبانیت به
سمت اتاق کارش رفت.

 ازطرفی وقتی بهاره به خانه رسید ابتدا به اتاقش کوچکش که کنار آشپز خانه بود رفت لباس هایش را 

عوض کرد و به آشپز خانه پیش مادرش آمد  صورت او را بوسه ای زد وبعد از ریختن چای برای

 خودش و مادرش به او  گفت:« مامان مهری میشه یه لحظه بشینی ؟

می خواهم چیز مهمی بهت بگم» مهری خانم مثل همیشه آمد کنار بهاره  نشست و گفت :

«بگو عزیزم من گوش می کنم » بهاره که عادت داشت از بچگی همه ی مشکلاتش را با مادرش

 درمیان می گذاشت قضیه ی آرمان و خواستگاری اش را هم برای او تعریف کرد .

 مادرش  در تمام مدت به حرف های بهاره گوش داد و بعد از پایان صحبت هایش 

،به او گفت:« بهاره جان من باید یه رازی رو که تا حالا بهت نگفتم ،الان بهت بگم.»

 

بهاره کمی کنجکاو شد و گفت :«یه راز ؟چه رازی؟»  «من و بابات که بیست و یک سال پیش از شهرضا به تهران اومدیم هیچ جایی برای موندن نداشتیم ،

 یکی از دوستای بابات که کارمند کارخونه ی  آقای  خسروی بود بابات رو به آقای خسروی 

معرفی کرد و بابات هم به عنوان باغبون توی خونه ی اونا شروع به کار کرد.

گیتی خانم هم بعضی وقتا منو برای نظافت خونه صدا می کرد و ماهم کم کم با همین پولا و 

کمک های زیاد آقای خسروی تونستیم این خونه ی کوچیکو بخریم . 

تا این که من یک روز تو خونه ی اونا سرم گیج رفت و افتادم ،گیتی خانم سریع منو به بیمارستان رسوند

 و اون موقع بود که فهمیدم باردارم.

از اون روز به بعد گیتی خانم مدام به ما سر میزد و برام غذا های خوب می اورد ،یک روزکه اومده بود

 خونه ی ما به من گفت:خوش به حالت مهری چون چند ماه دیگه صاحب بچه می شی 

 من که منظورش رو نفهمیده بودم ازش تشکر کردم ،یک بار دیدم زد زیر گریه ،بهش گفتم :چی شده

 گیتی خانم؟ بهم گفت که هیچوقت نمی تونه بچه دار بشه.

بعد ازاین که هفت ماه گذشت گیتی خانم اومد خونمون و گفت :مهری جون هر کاری بخواهی برات

 می کنم ،هر چی بخواهی برات می خرم فقط تو بذار که من بچتو بزرگ کنم بعد از اون که دو سه

 بار دیگه آقای خسروی و گیتی خانم اومدن و دوباره پیشنهاد دادن  ما دیگه قبول کردیم و آرمان رو

 به اونا دادیم » بهاره با شنیدن این حرف با گریه گفت :«یعنی من و آرمان خواهر برادریم ؟ » -«آره دخترم» -«پس چرا زود تر به من نگفتید ؟چرا گذاشتید ماجرا تا این جا پیش بره ؟»  -«آخه ما قرار گذاشته بودیم که کسی از این ماجرا مطلع نشه تو هم بهتره موضوع رو به آرمان نگی

 چون او خیلی بیشتر از تو ناراحت می شه اگه بفهمه پدر و مادر واقعیش کین» 

بهاره قبول نکرد و گفت :«مامان من نمی تونم ،من بهش میگم ،یه عمر دروغ شنیدیم  »

فردا که او به دانشگاه رفت قبل از شروع کلاس آرمان را دید و به او گفت که باید حتما موضوع مهمی

 را بعد از کلاس بهش بگه. کلاس که تمام شد آرمان ،بهاره را دعوت کرد که با هم به کافی شاپ بروند این اولین باری بود که بهاره

 پیشنهاد آرمان را قبول می کرد .

در کافی شاپ او به آرمان گفت :«آقا آرمان، من باید یه چیز مهم به شما بگم ولی قبلش باید به من قول

 بدی که خودتو کنترل کنی و  با هیچ کس این موضوع رو نگی » آرمان گفت :«باشه قول می دم » -« من و شما ازدواجمون به هیچ عنوان میسر نیست» -«بله متاسفانه می دونم ولی من به غیر از شما با کس دیگه ای ازدواج نمی کنم»

-« نمی شه چون منو شما خواهر برادریم»-«چی داری میگی؟این حرفا چیه؟» 

 بهاره همه چیز را برای او تعریف کرد و به او گفت:« ببین آرمان تو قول دادی که به کسی چیزی نگی

 یادت نره» 

آرمان هم قبول کرد وبه طرف خانه رفت. 

بعد از چند روز بهاره به موبا یل آرمان زنگ زد و گفت باید موضوع مهمی را در مورد مریضی 

مادرشان به او بگوید. 

پنچ دقیقه بعد موبا یل آرمان زنگ خورد ،اوشماره را نگاه کرد ، شماره بهاره بود ، 

 جواب داد خانمی به او گفت:«  خانمی همین الان با ماشین تصادف کرد و راننده تاکسی فرار کرد 

من آخرین شماره ای که تو موبایلش پیدا کردم شماره

شما بود شما این خانم را می شناسید؟»

 

ماجرا ادامه دارد..........................

 


ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط هر روز آخرین خبر استخدامی را برات اس ام اس میفرستیم در تاریخ 1393/10/09 و 4:10 دقیقه ارسال شده است

سلام وقت بخیر

اگه تمایل داری هر روز آخرین اخبار استخدامی شرکت ، سازمان های دولتی را دریافت کنی

می تونی به لینک زیر جهت فعال سازی بری

http://sms.mida-co.ir/newsletter/6/estekhtam

این نظر توسط دریافت پنل رایگان به همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 در تاریخ 1393/09/07 و 2:15 دقیقه ارسال شده است

باسلام خدمت شما مدیر عزیز

جهت ثبت نام پنل اس ام اس رایگان با همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 می توانید به آدرس

http://50005.mida-co.ir

مراجعه نمائید.

منتظر حضور گرمتون هستیم

mida-co.ir

این نظر توسط پیشنهاد یک کسب کار هوشمندانه در تاریخ 1393/08/26 و 1:25 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما

این پیام احتمالا آینده ی تجاری شما را متحول خواهد کرد

شما می توانید با حداقل سرمایه ی اولیه ،

صاحب جامع ترین مرکز فروشگاهی و خدماتی شهرتان شوید

جهت کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت WWW.IBP24.ORG مراجعه نمایید

این نظر توسط سامانه پیامک در تاریخ 1393/07/02 و 1:36 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما مدیر محترم
شما می توانید با عضویت در طرح همکاری فروش پنل و خطوط پیامکی از بازدید کننده وبلاک خود درآمد کسب کنید
ابتدا وارد آدرس زیر شوید و مراحل ثبت نام رو کامل نمائید
http://sms.mida-co.ir/hamkar
سپس وارد پنل کاربری شوید و از قسمت شبکه فروش و بازاریابی کد های مربوط به فروش پنل را در سایت خود قراردهید بعد از معرفی هر کاربر به شما 25 درصد سود فروش داده می شود
جهت کسب اطلاعات بیشتر به سایت زیر مراجعه نمائید
mida-co.ir
info@mida-co.ir

این نظر توسط سامانه پیامک در تاریخ 1393/04/20 و 3:57 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما مدیر محترم

برای داشتن یک سامانه حرفه ای و رایگان همین حالا اقدام نمائید. سامانه sms5002.ir به شما یک پنل پیامک کاملا اختصاصی رایگان می دهد با این سامانه پنل ارتباطی جدیدی بین سایت و کاربران خود آغاز کنید. برای فعال سازی همین حالا اقدام نمائید.

جهت ثبت نام به آدرس زیر مراجعه نمائید

sms5002.ir/register.php


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 16
  • بازدید کلی : 752